شاید قلب گرفته آدمی، در میان کسانی که از جنس او نیستند بیش از زمان‌های دیگر می‌گیرد...

شاید دیدن آدم‌هایی با افق و همت بلند بیشتر آدمی را از تنهایی در بیاورد...

شاید قسمت نبود امسال راهیان نور همراه بچه‌هایم باشم، شاید وظیفه بود که پشت صحنه خدمت کنم.

شاید وظیفه بود دل از راهیان نور بکنم و به وظایف بزرگتر بپردازم.

شاید باید به هوای راهیان نور، فیلم من میترا نیستم را دانلود می‌کردم...

شاید باید امروز فیلم را می‌دیدم... همین امروز که از فشار تنهایی بلاگ جدیدی ساختم...

شاید باید اسم دیگر میترا کمایی هم زینب باشد!


آه زینب... تو کجا و من کجا!