تکالیفم بزرگ شدهاند... اما خودم را که نگاه میکنم با دختر ۶-۷ سال پیش شاید خیلی تفاوتی نداشته باشم!
باز فکر میکنم میبینم تفاوتهایی کردهام اما خیلی نه...
باز فکر میکنم میبینم خیلی فرق کردهام...
مدام با خودم فکر میکنم این همه آدم، چرا تکالیف بزرگ را گردن من میگذاری؟
مگر من چه ویژگی خوبی دارم؟ مگر من کجایم شبیه آدم خوبهای داستانهاست؟
مگر من چقدر توانمند هستم؟ این همه آدم خالص و مخلص...
من که هنوز ذهنم درگیر دو دو تا چهارتای خودم است...
باز فکر میکنم میبینم... نه! واقعا کسی نیست!
تو اندک مایهای داری... میبرند و میآورنت تا گلت ساخته شود...
میکوبند و بلندت میکنند...
در کوره میبرندت تا پخته شوی!
تحمل کنی، چیز خوبی خواهی شد...
اما اگر نکنی، کس دیگری شاید دیرتر، ولی میآید تا جای خالی تو را پر کند!
پس طاقت بیاور... تحمل کن!